کسی اینجا نیست؟ صدایم را میشنوید؟
۷۷ درصد کسب و کارها، ادعا میکنند که بازاریابی دیجیتال را جدی گرفتهاند. اغلب آنها حداقل یک تا سه متخصص محتوا را به خدمت گرفتهاند و بیشتر از ۹۴ درصدشان تلاش کردهاند از کاروان شبکههای اجتماعی دور نمانند. این آماری است که هاباسپات در مورد گرایش کسب و کارها به بازاریابی دیجیتال در سال ۲۰۱۹ ارائه کرده است. اما با وجود آمارهایی که از همهگیری نسبی بازاریابی دیجیتال در کسب و کارها خبر میدهند، هنوز هم تلاش بسیاری از آنها در سیاهچالههای گوگل مدفون میماند و پستها و عکسهایشان در شبکههای اجتماعی خاک میخورد.
شرکتهای امروزی، امیدوارند در مسیر بازاریابی دیجیتال پیش بروند و در نهایت افزایش فروش در فضای غیرآنلاین یا حتی فروش دیجیتال را محقق کنند. اما واقعیت این است که در بسیاری از موارد، این کاروان به هیچ مقصدی نمیرسد و هیچ یک از رویاهایی که در آغاز راه در ذهن کارفرماها شکل گرفته، محقق نمیشود.
چرا درجا میزنیم؟
همه ما در هر ساعت از روزمان، با قصهها درگیر هستیم. در تاکسی قصه راننده را میشنویم، برای وقت گذرانی با همکارمان گپ میزنیم و درگیر روایتهایش میشویم، در کتابها، مجلات و ویدیوها به دنیای قصهها وارد میشویم و حتی در لحظهای که تنها در گوشهای از خیابان ایستادهایم، بیآنکه چیزی بگوییم و کلمهای را بشنویم، قصه دیگری را مشاهده میکنیم.
زندگی ما با روایتها و داستانها پیوند خورده. روایتهایی که گاهی سالهای عمرمان را به بازیگریشان صرف میکنیم یا اینکه تنها در چند لحظه به عنوان یک شاهد گمنام بیرونی ناظرشان میشویم.
در بازاریابی دیجیتال، ما با همین داستانها و روایتها درگیر میشویم. گاهی قصهای را بازگویی میکنیم و گاهی بخشی از یک قصه میشویم. گاهی راوی آن هستیم و گاهی نقشی را در آن روایت برعهده گرفته و گاهی به مشاهدهاش میایستیم. اما چرا این روایتها ناخوانده و ناشنیده میماند و حرفهایمان در بایگانی شبکههای اجتماعی و وبسایتها خاک میخورد؟
واقعیت این است که هر یک از این روایتها یک مخاطب را نشانه میگیرد. وقتی که ما چیزی از مخاطبانمان نمیدانیم و قصههایی که میل یا نیازی به شنیدنش را ندارند را تکرار میکنیم، نادیده گرفته میشویم. بسیاری از ما، محصولمان را درست بستهبندی نمیکنیم یا اینکه با نشانه گرفتن مخاطبی که انتظارمان را نمیکشیده، ناخوانده و ناشنیده رها میشویم.
قصههایمان را برای چه کسانی روایت کنیم؟
قبل از آنکه بگوییم قصهها را چطور و برای چه کسانی روایت کنیم، باید یک قدم به عقب برگردیم و به این سوال که «قصهها را کجا روایت کنیم!» پاسخ دهیم. هاباسپات ادعا میکند که ۹۴ درصد شرکتها در شبکههای اجتماعی مشغول به فعالیت هستند؛ اما واقعیت این است که صدای بسیاری از این شرکتها به مشتریان بالفعل و بالقوهشان نمیرسد. برای اینکه صدایتان به دیواره کوه برخورد نکند و به سمت خودتان برنگردد، باید قبل از بیان هر روایتی، ببینید با چه کسانی روبرو هستید.
مخاطب شما دقیقا همین جایی ایستاده که قرار است صحبت کنید؟ او در لینکدین حساب فعال دارد و اگر دارد، آماده شنیدن روایتهای یک دستفروش تاج گل در این شبکه است؟ یا اینکه بیشتر رد پایش در اینستاگرام پیدا میشود و آنجا منتظر شما نشسته؟ آیا مخاطبی که در اینستاگرام برایش از دستگاههای برش سنگ صحبت میکنید در آن فضا به دنبال محصولتان میگرده؟ یا اینکه برای پیدا کردنتان اول این عبارت را در گوگل جست و جو میکند؟
قبل از آنکه کلمات را در چالههای مجازی دفن کنید، به این فکر کنید که رسانه درست را انتخاب کردهاید یا نه! قطعا قرار نیست در یک رسانه و برای یک گروه از مخاطبان محتوا تولید کنید! اما قرار هم نیست که انرژی اصلیتان را در زمان و مکان نامناسب صرف کنید.
روزنامهنگاری خواندهام و باوجود خداحافظیام با مطبوعات، هنوز هم واژهها و محتوا دغدغه هر روز من است.
اینجا درباره بازاریابی محتوایی با شما صحبت میکنم.